اینکه من تورا هربارکه میبینم
دست بردلم میگذارم
و آرام زیرلب میگویم
آرام بگیر.رسوامیشوی آخر
اینکه توهربارمرامیینی
حتی به خیالت هم نمیرود
من چطور باهربار نگاهت
سست میشوم؛ می افتم ازپا
یعنی این حوالی
هنوز هم گاهی عاشقی سکوت است
اینکه من هیچگاه شاید
حتی دررویاکه هیچ درخوابت هم نباشم
اماتوهرشب وهرروز
درخیال وخواب وبیداری
دست و دلم رامیلرزانی
اینکه توآنقدرخوبی
برایِ دلم
که من گاهی به توحسودی ام میشود
که هوایت را در این همه بی هوایی دارد
اینها همه اش فدای یک خنده ات
بیشتر بخند
بیشتر