پودر می گردند جوارح و اعضای یکدیگر دیگر نیستند که بنی بشری به زمین نیست انگار
مشتی حیوان
پودر شده اعضا و جوارحم سیاهند و گویی ابری غلیظ از تاریکیم
انگشتی باز
عجیب است اما حال که فکرم تحمل کرده تامل کردنم ، می فهمم...
که!
نکته جدید ایست بعد از این همه انگولک شدن!
که
مرا "که" نبوده هیچ گاه تا به حال
آن کس که تنم انگشتش را سیبل دارت
آن کس کیست "که" دارد تمامم می کند
هیچ گاه تا بدین ثانیه نیندیشیده بودم به آن "که"
بر می گردم مردد اما آخ که ترس به وجودم آمیخته
سرشتم زرشک است بی ترس
نه می توان توان برگشتن پیدا کردن
سر چو جغد آنقدر این سو و آن سو می کنم تا نرم می شود گردنم
بازیم می گرد
زیاد بازی کرده ام ولی پست من همیشه مفعول بوده و عجیب است که این بار مهاجم نوک تیم فاعلم
دیگر قژ قژ نمی کند و ناخودآگاه بس که نرم شده سرم بیش ز حدِ حدودِ محدودم می چرخد و ظاهرا...
تیتراژ
چشم در چشم
درشت چشمش در آینه ام ، بار دگر خود نگرم پس از نمی دانم چند سال
ززززززززیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگ!
جواب را بلد بود تمام مدت ذهنم و پدرسگ الکی کش داد
نباید کش داد
کش دادن این مسائل و خیر و صلاح؟
سایه بود مسعود تمام عمرش
تاریک نبودم هیچگاه ، تاریکیم فرزند نور بود
فرزند نورم که اگر نور (ع) نباشد سایه نیست
من ، سایه شیطان ، بسیار زیاد سن دارم